ولادت منجی عالم بشریت حضرت صاحب الزمان (عج)…

ولادت منجی عالم بشریت حضرت صاحب الزمان (عج)…

ولادت منجی عالم بشریت حضرت صاحب الزمان (عج)…

             

         آقای ما! یک سال دیگر گذشت.و چند روز دیگر   باز هم نیمه شعبان روز ولادت فرا می­رسد. نزدیک نیمه شعبان سمنان حال و هوای دیگری دارد.  خیابانها و کوچه­ ها آذین بندان شده. همه جا را ریسه می­کشند. اهالی همه محله­ ها جلوی در خانه ­هایشان را آب و جارو می­کنند. خیابانها چراغانی می­شود. خود را برای جشن میلادت در نیمه شعبان آماده می­کنند.

و ما چه بگوییم. بگوییم دلمان گرفته. یا بگوییم رو سیاهیم. یا بگوییم منتظریم. یا بگوییم هنوز دلمان را آب و جارو نکرده ­ایم. چگونه بگوییم. به خود بگوییم یا به دیگران. آیا گوش دلمان به این حرفها توجه می­کند. کسی که عمری زندگی می­کند فقط برای زندگی کردن.نه خود را می­شناسد و نه زندگی را.همیشه گمان می­کند که دارد زندگی میکند. اما کدام زندگی؟

اگر این حرفهای پریشان را نزنیم چه کنیم؟ شاید بتوانیم کمی خودمان را سبک کنیم. این هفته هم می­رود و نیمه شعبان هم تمام می شود و باز در انتظار نیمه شعبانی دیگر. همه منتظرت هستند. اما ما… . ما آیا منتظرت هستیم؟ ما چه کرده­ ایم؟ کدام کوچه را جارو کرده ­ایم؟ ما حتی دل خودمان را آب و جارو نکرده ­ایم. کدام محله را ریسه بسته ­ایم؟ ما حتی دل خودمان را ریسه نبسته­ ایم. کدام خیابان را چراغانی کرده ایم ؟ سالهاست که چراغ دلمان سوخته و درستش نکرده ایم.

دلنوشته به مناسبت نیمه شعبان

آقا جان اگر نیمه شعبان به جشن تو نیاییم چه کنیم؟ تنها امیدمان گمان می­کنی غیر  مسجد و هیئت و جشن توست؟ یا نه؟ آیا باید به چیز دیگری امید ببندیم؟ تمام سال می­آید و می­رود. رمضان. محرم و صفر. رجب و شعبان. ایام سرور و شادی یا سوگواری و عزای امامان و پیامبر و باقی صالحان آمد و رفت. ما  چه فرقی کرده ایم؟ که حال نیمه شعبان برای ما فرقی داشته باشد؟ اما  دلمان چیزی می­گوید نیمه شعبان فرق می­کند. سالگرد ولادت امام حاضر و زنده ای است که امید زمین و زمان است. امامی که هزار و چهارصد سال عمر کرده و هزار و چهارصد سال در غیبت صبر کرده.

آقاجان تو امام زمان ما هستی. یعنی اکنون تو امام ما هستی. ما زمان امامان دیگر را درک نکرده ایم. هرچند از فیض وجودشان بهره مند می­شویم. اما همیشه این رسم بوده که باید پیروی امام زنده را نمود. و ما چه بد پیروی هستیم. اما به هر حال به پای شما نوشته می­شویم. مثل میلیاردها آدمی که در این هزار و چهارصد سال به پای شما نوشته شده­ اند. اما جزو یارانت نشدیم. چه کنیم که خیلی بدیم؟ چه کنم که به یاری امام زمانم نمی­شتابیم؟ چه سرد و بی­حوصله از کنار مسایل مربوط به شما می­گذریم.

ای کاش… . لااقل گم می­شدیم. ناپیدا می­شدیم. از خودمان خجالت می­کشیم. امام ما هزار و چهارصد سال منتظر است و ما یک روز منتظر نشدیم. ای آقا و مولای ماچقدر از شما دوریم و چقدر جاهلانه این دوری را فراموش می­کنیم. چقدر ما کوته نظر هستیم. امام مابزرگی است که مثل او در دنیا نیست. و ما منتظرش نباشیم. چقدر ما کم ثمر هستیم. چقدر نادان هستیم که نمی­خواهیم همسایه ­ات باشیم.

واقعا چقدر آرزوی دیدار شما را دل داریم؟ چقدر؟ این همه شعر گفته شده. این همه نثر نوشته شده. می­گویند محبوب ما دوری تو و ندیدنت برایمان سخت است.اما آیا ما لیاقت تکرار این کلمات را داریم؟ کسی که واقعا در قلبش مشتاق و محتاج دیدارت نباشد را چه کاری با این کلمات و عبارات است؟ آیاما دلتنگ تو شدهایم؟ پس بی­قراریمان ­ کو؟ پس فرمانبرداریمام­  کو؟

مولای ما، باید اقرار کنیم همانگونه که خود و زندگی را نمی­شناسیم، شما را هم نمی­شناسیم. این اقرار برای ما بسیار تلخ است. اما حقیقت است. کسی که خود را شناخت خدایش را می­شناسد. کسی که خود را شناخت جهانش را هم می­شناسد. اما کسی که خود را نشناخت امامش را نیز نمی­شناسد. ای امام! کمکمان کن تا خود را بشناسیم تا شما را بشناسیم. چون بدون کمک شما….

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.