هنگامی که امام حسین(ع) و اصحاب و یارانش، مظلومانه در کربلا شهید شده و بازماندگانشان به اسارت برده شدند و از میان اسیران سرافراز، شخصیت هایی چون امام زین العابدین(ع)، زینب کبرا(س) و امکلثوم(س) در میان مردم شهرها؛ به ویژه در کوفه سخنرانی کرده و حقانیّت امام حسین(ع) و جنایت کاری یزید و مزدورانش را به اطلاع مردم رسانیدند، یک حالت سرخوردگی و پشیمانی در مسلمانان پدید آمد. منتها در شهر کوفه که بزرگترین مرکز شیعیان عالم اسلام بود، ندامت و پشیمانی شیعیان، به خاطر عدم نصرت امام حسین(ع) و تنها گذاشتن وی در کربلا، شدت بیشتری داشت و از این بابت، خودشان را سرزنش کرده و خطاکار میدانستند.
آنان پس از مراسم عزاداری امام حسین(ع) و گفت و گوهای جمعی، به این نتیجه رسیدند که این ننگ و ندامت را نمیتوانند از خود دور کنند، مگر با کشته شدن در راه اهداف اباعبدالله الحسین(ع) و گرفتن انتقام از قاتلان وی.
رهبری این جنبش را چند تن از سران سال خورده شیعه عراق بر عهده گرفتند که معروفترین آنان عبارت بودند از: سلیمان بن صرد خزاعی، عبدالله بن وال تمیمی، رفاعة بن شداد بجلی، عبدالله بن سعد ازدی و مسیّب بن نجبه فزاری.
سلیمان بن صرد خزاعی که بزرگترین شخصیت این جنبش و رهبر نخستین آن بود، از صحابه رسول خدا(ص) است و نام او پیش از اسلام، «یسار» بود. پس از آن که در محضر رسول خدا (ص) ایمان آورد، آن حضرت، نامش را به «سلیمان» تغییر داد. او در بسیاری از جنگهای زمان پیامبر(ص) و فتوحات اسلامی بعد از رسول خدا(ص)
شرکت داشت و هنگامی که شهر کوفه بنا گردید، در این شهر ساکن شد و ریاست قوم و قبیله خویش را بر عهده گرفت. در عصر خلافت امام علی(ع) از یاران آن حضرت به شمار میآمد و در جنگ صفین، در کنار آن حضرت بر ضد معاویه، مبارزه کرد. پس از شهادت حضرت علی(ع) همیشه از فرزندانش حمایت مینمود. وی از جمله آنانی بود که به اباعبدالله الحسین(ع) نامه نوشت و او را به کوفه دعوت کرد، ولی سعادت یاری و نصرت آن حضرت را در دشت کربلا به دست نیاورد.
به هر روی، توابین با پیروی از فرمان خداوند سبحان در قرآن مجید که فرمود: «قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا للّه مثنی و فرادی» قیام در راه خدا را هم برای مبارزه با دشمنان اهل بیت(ع) و قاتلان شهدای کربلا و هم برای جهاد با نفس و مبارزه با شیطانهای نفسانی و جبران قصور و کوتاهیهای واقعه عاشورا، از سال 61 قمری ـ پس از شهادت امام حسین(ع) ـ قیام خویش را آغاز و به تدریج فراگیر نمودند، طرفداران بسیاری پیدا کرده و به
مدت چهار سال شکلگیری جنبش، نیرو و امکانات قابل توجهی فراهم نمودند. بدین منظور رهبران قیام، نخستین روز ربیعالثانی سال 65 قمری را آغاز رسمی حرکت خود تعیین کردند. در این زمان «یزید بن معاویه» به هلاکت رسیده و «مروان بن حکم» در شام و غرب عالم اسلام و «عبدالله بن زبیر» در حجاز و شرق و جنوب عالم اسلام، حکمرانی میکردند.
«مختار بن ابی عبیده ثقفی»، که از مبارزان شیعه و از مخالفان حکومت بنیامیه بود، هنگامی که از جنبش توّابین باخبر شد، به کوفه رفت و قصد پیوستن به آنان را داشت، ولی با شیوه و راه کارهای آنان موافق نبود، زیرا توّابین، با شهادتطلبی و کشته شدن در راه خدا، درصدد تطهیر روح خود بودند و از این راه، میخواستند بر حکومت بنیامیه و قاتلان امام حسین(ع) بتازند و از آنان انتقام گیرند، ولی مختار بن ابی عبیده ثقفی، با مبارزه و نبرد پنهان و آشکار خود، درصدد به دست گرفتن حکومت و آن گاه، انتقام گرفتن از جنایت کاران واقعه کربلا بود. اتفاقا در این راه موفق شد و به آرزو و آمال خویش دست یافت.
لذا از توّابین جدا شد، اما از سوی عامل عبدالله بن زبیر در کوفه زندانی گشت، ولی توّابین، قیامشان را در نخستین روز ربیعالآخر آغاز کردند.
در آغاز، عدهای درصدد درگیر کردن آنان با عامل عبدالله بن زبیر در کوفه را داشتند، ولی با زیرکی «عبدالله بن زبیر انصاری» استاندار وقت کوفه و اعلام پشتیبانی وی از توّابین، هیچ گونه جنگی در کوفه رخ نداد. و توّابین هم که تعدادشان چهار هزار رزمنده عاشق شهادت بود، از کوفه به «پادگان نخیله» و از آن جا به سوی کربلا حرکت کردند. مدتی در آن جا به ناله و سوگواری پرداختند و از خدای سبحان، به خاطر گناه و جرم خویش، طلب غفران نمودند و آن گاه به سوی سرزمین «جزیره» (بین النهرین) رهسپار شده و در منطقه «عین الوردة» با سپاهیان مروان بن حکم به فرماندهی «عبیدالله بن زیاد» مواجه شدند.
ابتدا گروهی از توّابین به فرماندهی «مسیب بن نجبه فزاری» با گروهی از سپاه عبیدالله بن زیاد درگیرشدند و با مجاهدت و دلاوریهای توّابین، سپاه عبیدالله متحمل شکست سنگین شد و بسیاری از شامیان کشته و زخمی شدند و تنها عدهای موفق به فرار از صحنه نبرد شدند.
عبیدالله بن زیاد، که تعداد سی هزار نفر از شامیان را فرماندهی میکرد، برای بار دوم، سپاهی به تعداد دوازده هزار مرد جنگنده به فرماندهی «حصین بن نمیر» به نبرد توّابین فرستاد. این بار نیز پیروزی با خداجویان توّابین بود و تاریکی شب، مانع پیروزی نهایی آنان گردید.ولی بار سوم، عبیدالله بن زیاد در همان شامگاه با تمام نیرو و تجهیزات جنگی به نبرد توّابین شتافت و سلیمان بن صرد که با سپاهی سنگین از دشمن رو به رو شده بود، از زین اسب به پایین آمد و غلاف شمشیرش را شکست و شمشیرش را برهنه کرد و به یاران خود گفت: «عبادالله! من اراد البکور الی ربّه، والتّوبة من ذنبه، والوفاء بعهده، فالیّ؛ ای بندگان خدا! هر کسی میخواهد که بامداد فردا در نزد پروردگارش باشد، از گناه و جرمش توبه کند و به پیمان خویش وفا نماید، با من بیاید.»
در این هنگام، تعداد زیادی از یاران او از اسب پیاده شده و بیباکانه به صفوف عظیم دشمن زدند. تعداد اندکِ شهادت طلبان توّابین، صحنه میدان را بر انبوه جنایت کاران شام، تیره و تنگ کردند و اگر پیروزیهای آنان به همان صورت ادامه مییافت، پیروزی نهایی نصیب آنان میشد، ولی شامیان، به جای نبرد تن به تن، توّابین را آماج تیرهای بیامان خویش قرار دادند و در این میان فرمانده شجاع توّابین، یعنی «سلیمان بن صرد»، مورد اصابت تیر «یزید بن حصین بن نمیر» قرار گرفت و دلاورانه به شهادت رسید. پس از او «مسیّب بن نجبه»، فرماندهی توّابین را بر عهده گرفت، ولی پس از مبارزات فراوان به شهادت رسید.
از آن پنج فرمانده و امیر توّابین، هر کدام پس از دیگری، فرماندهی را بر عهده گرفته و با سربازان عبیدالله بن زیاد به نبرد پرداختند، ولی در میان میدان به شهادت رسیدند و تنها «رفاعة بن شداد بجلی» همراه با عدهای اندک از توابین، از تاریکی شب استفاده کرده و خود را از آن واقعه هولناک، نجات داده و به کوفه برگشتند و در قیام مختار بن ابی عبیده ثقفی، که پس از شهادت توابین به وقوع پیوست، شرکت نمودند.
بدین گونه، «عین الوردة» این بار، همانند کربلای حسینی، مهبط عاشقان حق و خداجویان توّابین گردید و برگ زرین دیگری از شهامت، حقانیت و شهادتطلبی شیعیان، در تاریخ اسلام افزوده شد.